بررسی تاریخ آغاز ریاضی در اروپا
دسته بندي :
علوم انسانی »
تاریخ و ادبیات
بخش شرقي امپراطوري روم همواره، چه از لحاظ اقتصادي و چه از نظر فرهنگي، پيشرفته ترين بخش آن امپراطوري بود.
اقتصاد بخش غربي هرگز بر اساس آبياري استوار نبود، كشاورزي بخش غربي به گونه اي گسترده بود كه انگيزه اي براي مطالعه نجوم فراهم نمي آورد. در واقع غرب با اندكي نجوم، كمي حساب عملي، و كمي دانش اندازه گيري كه تكافوي تجارت و مساحي را مي كرد، از عهده كارهاي خود به خوبي برمي آمد، اما انگيزه اعتلاي اين علوم از شرق نشات گرفت. زماني كه شرق و غرب از نظر سياسي از هم جدا شدند، اين انگيزه نيز تقريبا از ميان رفت. تمدن ايستاي امپراطوري روم غربي، قرن هاي متمادي، با اندك وقفه و دگرگوني، ادامه يافت، وحدت مديترانه اي تمدن قديمي نيز بدون تغيير باقي ماند ـ و حتي فتوحات وحشيانه نيز اثر چنداني بر آن نداشت. در قلمرو پادشاهي هاي ژرمني شايد به استثناي پادشاهي هاي بريتانيايي، شرايط اقتصادي، نهادهاي اجتماعي، و حيات فكري، اساسا به همان نحوي باقي ماند كه در اوان افول امپراطوري روم بود، اساس زندگي اقتصادي كشاورزي بود كه به تدريج در آن كشاورزان آزاد و سهم بر جانشين بردگان شدند، اما علاوه بر اين، شهرهاي پر رونق و تجارت بزرگ همراه با اقتصاد پولي وجود داشت. پس از سقوط امپراطوري غربي در سال 476، قدرت مركزي در دنياي يوناني ـ رومي، بين امپراطور قسطنطنيه و پاپ هاي روم تقسيم شد.
كليساي كاتوليك غرب از طريق نهادها و زبان خود در حدي كه مي توانست سنت فرهنگي امپراطوري رومي را در ميان قلمروهاي ژرمني ادامه داد. صومعه ها و عامه مردم با فرهنگ بخشي از تمدن يوناني ـ رومي را زنده نگاه داشتند.
يكي از اين مردم عامه، آنيسيوس مانليوس سورينوس بوئتيوس (Anicius Manlius Severinus Boetius) كه سياستمدار و فيلسوف بود، متوني رياضي به رشته تحرير درآورد كه بيش از هزار سال در جهان غرب اعتبار داشت. اين متون منعكس كننده شرايط فرهنگي آن زمان هستند، كه داراي محتواي فقيري بودند و بقاي آنها احتمالا متاثر از اين باور بود كه مولف در سال 524 بر سر ايمان كاتوليكي خود به شهادت رسيد. كتاب وي به نام آموزش حساب ( Institutio arithmetica ) كه ترجمه اي سطحي از نيكوماخوس است، بخشي از نظريه اعداد فيثاغورثي را عرضه مي كرد كه در آموزش قرون وسطايي به عنوان قسمتي از معارف سه گانه و چهار گانه كهن، حساب، هندسه، نجوم و موسيقي جذب شده بود.تعيين زماني كه اقتصاد امپراطوري روم قديم در غرب از ميان رفت و جاي خود را به سامان جديد فئودالي داد، دشوار است. فرضيه ه. پيرن ( H. Pirenne ) كه بنابر آن پايان دنياي كهن غرب با گسترش اسلام قرين بود، مي تواند پرتوي بر اين مساله بيفكند. اعراب همه ايالت هاي سواحل شرقي و جنوبي مديترانه را از چنگ امپراطوري بيزانيس خارج كردند و مديترانه شرقي را به صورت يك درياچه بسته اسلامي درآوردند. آنها روابط بازرگاني ميان خاور نزديك و غرب مسيحي را تا چندين قرن سخت دشوار ساختند. مجراي فكري بين دنياي عرب و بخش هاي شمالي امپراطوري پيشين روم، گرچه كاملا مسدود نگشت، اما تا چندين قرن با مانع روبرو بود.
بعدها در سرزمين گل فرانك و ديگر بخش هاي پيشين امپراطوري روم، اقتصاد بزرگ مقياس از بين رفت، زوال شهرها آغاز شد، جمع عوارض قابل وصول ناچيز شد. معاملات تهاتري و بازار محلي جاي اقتصاد پولي را گرفت.
سخن كوتاه: اروپاي غربي به وضعيتي نيمه بربري سقوط كرد. با افول تجارت، اشرافيت زمين دار اهميت پيدا كرد، زمينداران فرانكي شمال، به سر كردگي كارولنژين ها ( Carolingians ) قدرت حاكم سرزمين فرانك ها شدند. مركز اقتصادي و فرهنگي به شمال فرانسه و بريتانيا انتقال يافت. جدائي شرق و غرب قدرت موثر پاپ را چنان محدود كرد كه پاپ به اتحاد با كارولنژين ها تن داد، و تاجگذاري شارلماني ( Charlemagne ) به عنوان امپراطور روم مقدس در سال 800 ميلادي مظهر اين اتحاد بود. جامعه غربي صورتي فئودالي و كليسائي يافت و جهت گيري آن شمالي و ژرمني بود.