پاورپوینت بررسی مفهوم تفكر استراتژيك و نحوه تاثيرگذاري تفكر استراتژيك در سازمان

دسته بندي : عمومی » گوناگون
 تجربه نيز يك ابزار مهم يادگيري از محيط كسب و كار است كه عوامل موثر و غيرموثر حوزه مربوطه را آشكار مي سازد. براي اين كار هر سازمان بايد با هدف تجربه و يادگيري سازوكار لازم براي برنامه ريزي و اجراي مجموعه اي از اقدامات كوچك و كم ريسك را ايجاد كند. تجربه با هدف يادگيري حتي اگر به نتيجه مثبت نرسد (بازخور منفي) باز هم در بعد يادگيري مثبت و مفيد تلقي مي شود. در رويكردهاي سنتي، محيط به عنوان منبع اطلاعات حياتي كسب و كار، و گردآوري اين اطلاعــــات از مهمترين وظيفه مديران ذكر مي شود. اين مفهوم كاملاً صحيح است ولي جنبه تجربه اندوزي محيط كسب و كار به مراتب مهمتر است و در شرايط پيچيدگي و روابط غيرخطي بين عوامل كسب و كار اين جنبه بازهم مهمتر مي شود. نيازمند سازوكار و فرايند سازماني است. اين امر سبب مي شود تا به تدريج درك كاملي از عوامل كسب و كار و ميزان تاثيرگذاري آنها در خلق ارزش در ذهن استراتژيست شكل گيرد و اين ادراك يكي از اركان مهم شكل گيري تفكر استراتژيك به شمار مي آيد.

 تفكر استراتژيك برنامه ريزي استراتژيك
 آيا در دوران جديد، عصر برنامه ريزي استراتژيك به سر رسيده و نقش آن به تفكر استــراتژيك سپرده شده است؟ رويكرد سازنده تر و مفيدتري هم براي اين زمينه وجود دارد تفكر و برنامه ريزي استراتژيك مي توانند در كنار هم نقش مكمل داشته باشند. در اين رويكـــــــرد، تفكر استراتژيك چشم انداز مي آفريند و براي تبيين و پياده سازي آن از ابزار برنامه ريزي استراتژيك استفاده مي شود. هنري مينتزبرگ «متفكران» را از «برنامه ريزان» استراتژيك جدا مي داند. وي براي برنامه ريزان استراتژيك نقشهاي موثري همچون گردآوري داده، همراهي متفكر استراتژيك در خلق استراتـــــژي و مشاركت در پياده سازي چشم اندازهاي استراتژيك ذكر مي كند ولي خلق چشم انداز و معماري استراتژي را حاصل تفكر استراتژيك مي داند. (12) در تفكر استراتژيك يك تصوير بزرگ و يكپارچه (و درعين حال كلي و فاقد دقت) از محيط كسب و كار شكل مي گيرد. اين شيوه نگرش لازمه كشف قواعد اثربخش و بكارگيري آنها در راستاي پاسخ به مشتري است، درحالي كه برنامه ريزي استراتژيك با تمركـز بر روي چشم انداز و جزئيات استراتژي خلق شده، داده هاي دقيق بـــراي پياده سازي استراتژي را فراهم مي سازد. تفكر استراتژيك جهت گيري مناسب سازمان را مشخص مي سازد و برنامه ريزي استراتژيك سازمان را درجهت مشخص شده به پيش مي برد. تفكر استراتژيك با سنتز عوامل موثر محيطي و دروني تصوير يكپارچه اي از فضاي كسب و كار را در ذهن ايجاد كرده و زمينه را براي خلق پاسخهاي خلاقانه و بديع به نيازهاي بازار فراهم مي سازد و برنامه ريزي استراتژيك با روشهاي تحليلي،اهداف استراتژيك را به برنامه ها و اهداف ساليانه و كوتاه مدت تبديل كرده و گامهاي لازم براي پياده سازي استراتژي خلق را فرموله مي كند. شايد با اين ديدگاه بهتر باشد برنامه ريزي استراتژيك، «برنامه ريزي استراتژي» و ابزاري براي پياده سازي چشم انداز (حاصل از تفكر استراتژيك) تلقي شود. بدين ترتيب، ابعاد تحليلي و عقلايي استراتژي با ابعاد خلاقانه و هنري آن پيوند مي خورد و يك رويكرد قوي مديريتي حاصل مي گردد. تيم اوشاناسي (T.O’SHANNASSY) اين تلفيق را يك فرايند ديالتيك ذهني بين تفكر واگرا و همگرا مي داند. وي مي گويد «درعين خلاق بودن بايد خلاقيت را در دنياي واقعي پياده كرد و درعين بهره گيري از قدرت سنتز مي بايستي از قدرت تحليل نيز استفاده كرد و بكارگيري پي درپي تفكر و برنامه ريزي استراتژيك راه دستيابي به استراتژيهاي بديع و خلاقـــانه درعمل است».(13) اين شيوه نگرش مي تواند يك چارچوب اصولي براي پيوند نظريات كلاسيك و نوين استراتژي را فراهم سازد و الگويي براي مفهوم يكپارچه استراتژي باشد.

دسته بندی: عمومی » گوناگون

تعداد مشاهده: 2853 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

تعداد صفحات: 49

حجم فایل:402 کیلوبایت

 قیمت: 3,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی:
     تجربه نيز يك ابزار مهم يادگيري از محيط كسب و كار است كه عوامل موثر و غيرموثر حوزه مربوطه را آشكار مي سازد. براي اين كار هر سازمان بايد با هدف تجربه و يادگيري سازوكار لازم براي برنامه ريزي و اجراي مجموعه اي از اقدامات كوچك و كم ريسك را ايجاد كند. تجربه با هدف يادگيري حتي اگر به نتيجه مثبت نرسد (بازخور منفي) باز هم در بعد يادگيري مثبت و مفيد تلقي مي شود. در رويكردهاي سنتي، محيط به عنوان منبع اطلاعات حياتي كسب و كار، و گردآوري اين اطلاعــــات از مهمترين وظيفه مديران ذكر مي شود. اين مفهوم كاملاً صحيح است ولي جنبه تجربه اندوزي محيط كسب و كار به مراتب مهمتر است و در شرايط پيچيدگي و روابط غيرخطي بين عوامل كسب و كار اين جنبه بازهم مهمتر مي شود. نيازمند سازوكار و فرايند سازماني است. اين امر سبب مي شود تا به تدريج درك كاملي از عوامل كسب و كار و ميزان تاثيرگذاري آنها در خلق ارزش در ذهن استراتژيست شكل گيرد و اين ادراك يكي از اركان مهم شكل گيري تفكر استراتژيك به شمار مي آيد.
     تفكر استراتژيك برنامه ريزي استراتژيك
     آيا در دوران جديد، عصر برنامه ريزي استراتژيك به سر رسيده و نقش آن به تفكر استــراتژيك سپرده شده است؟ رويكرد سازنده تر و مفيدتري هم براي اين زمينه وجود دارد تفكر و برنامه ريزي استراتژيك مي توانند در كنار هم نقش مكمل داشته باشند. در اين رويكـــــــرد، تفكر استراتژيك چشم انداز مي آفريند و براي تبيين و پياده سازي آن از ابزار برنامه ريزي استراتژيك استفاده مي شود. هنري مينتزبرگ «متفكران» را از «برنامه ريزان» استراتژيك جدا مي داند. وي براي برنامه ريزان استراتژيك نقشهاي موثري همچون گردآوري داده، همراهي متفكر استراتژيك در خلق استراتـــــژي و مشاركت در پياده سازي چشم اندازهاي استراتژيك ذكر مي كند ولي خلق چشم انداز و معماري استراتژي را حاصل تفكر استراتژيك مي داند. (12) در تفكر استراتژيك يك تصوير بزرگ و يكپارچه (و درعين حال كلي و فاقد دقت) از محيط كسب و كار شكل مي گيرد. اين شيوه نگرش لازمه كشف قواعد اثربخش و بكارگيري آنها در راستاي پاسخ به مشتري است، درحالي كه برنامه ريزي استراتژيك با تمركـز بر روي چشم انداز و جزئيات استراتژي خلق شده، داده هاي دقيق بـــراي پياده سازي استراتژي را فراهم مي سازد. تفكر استراتژيك جهت گيري مناسب سازمان را مشخص مي سازد و برنامه ريزي استراتژيك سازمان را درجهت مشخص شده به پيش مي برد. تفكر استراتژيك با سنتز عوامل موثر محيطي و دروني تصوير يكپارچه اي از فضاي كسب و كار را در ذهن ايجاد كرده و زمينه را براي خلق پاسخهاي خلاقانه و بديع به نيازهاي بازار فراهم مي سازد و برنامه ريزي استراتژيك با روشهاي تحليلي،اهداف استراتژيك را به برنامه ها و اهداف ساليانه و كوتاه مدت تبديل كرده و گامهاي لازم براي پياده سازي استراتژي خلق را فرموله مي كند. شايد با اين ديدگاه بهتر باشد برنامه ريزي استراتژيك، «برنامه ريزي استراتژي» و ابزاري براي پياده سازي چشم انداز (حاصل از تفكر استراتژيك) تلقي شود. بدين ترتيب، ابعاد تحليلي و عقلايي استراتژي با ابعاد خلاقانه و هنري آن پيوند مي خورد و يك رويكرد قوي مديريتي حاصل مي گردد. تيم اوشاناسي (T.O’SHANNASSY) اين تلفيق را يك فرايند ديالتيك ذهني بين تفكر واگرا و همگرا مي داند. وي مي گويد «درعين خلاق بودن بايد خلاقيت را در دنياي واقعي پياده كرد و درعين بهره گيري از قدرت سنتز مي بايستي از قدرت تحليل نيز استفاده كرد و بكارگيري پي درپي تفكر و برنامه ريزي استراتژيك راه دستيابي به استراتژيهاي بديع و خلاقـــانه درعمل است».(13) اين شيوه نگرش مي تواند يك چارچوب اصولي براي پيوند نظريات كلاسيك و نوين استراتژي را فراهم سازد و الگويي براي مفهوم يكپارچه استراتژي باشد.