دانلود مقاله زندگی نامه سهراب سپهری
دسته بندي :
علوم انسانی »
تاریخ و ادبیات
دانلود مقاله زندگی نامه سهراب سپهری
نوع فایل: word
فرمت فایل: doc
قابل ویرایش
تعداد صفحات : 26 صفحه
قسمتی از متن :
سهراب سپهري نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در كاشان متولد شد.
«اهل كاشانم
پيشه ام نقاشي است:
گاه گاهي قفسي مي سازم بارنگ، مي فروشم به شما
تا به آواز شقايق كه درآن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود.» (هشت كتاب، صداي پاي آب، ص273)
خود سهراب ميگويد :
... مادرم ميداند كه من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را ميشنديده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9)
پدر سهراب، اسدالله سپهري، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر. خط خوشي داشتند و در مسائل هنري مانند نقاشي، منبت كاري و ساختن تار ذوقي سرشار نشان مي دادند. (سهراب، مرغ مهاجر، ص17)
وقتي سهراب خردسال بود، پدر به بيماري فلج مبتلا شد.
... كوچك بودم كه پدرم بيمار شد و تا پايان زندگي بيمار ماند. پدرم تلگرافچي بود. در طراحي دست داشت. خوش خط بود. تار مينواخت. او مرا به نقاشي عادت داد... (هنوز در سفرم - صفحه 10)
درگذشت پدر در سال 1341
« پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها، پشت دو برف
پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي
پدرم پشت زمان ها مرده ست.
پدرم وقتي مرد، آسمان آبي بود
مادرم بي خبر از خواب پريد،خواهرم زيبا شد.
پدرم وقتي مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند.
مرد بقال از من پرسيد: چند من خربزه مي خواهي؟
من از او پرسيدم: دل خوش سيري چند؟
پدرم نقاشي مي كرد
تار هم مي ساخت، تار هم مي زد
خط خوبي هم داشت» (هشت كتاب، صداي پاي آب، ص274)
مادر سهراب، ماه جبين، اهل شعر و ادب كه در خرداد سال 1373 درگذشت.
فرزند ملك المورخين و نواده ي لسان الملك سپهر مولف كتاب ناسخ التواريخ است. (سهراب، مرغ مهاجر ، ص17)
«مادري دارم، بهتر از برگ درخت» (هشت كتاب، صداي پاي آب، ص272)
تنها برادر سهراب، منوچهر در سال 1369 درگذشت. خواهران سهراب : همايوندخت، پريدخت و پروانه.
«كفش هايم كو؟
چه كسي بود صدا زد: سهراب؟
آشنا بود صدا، مثل هوا با تن برگ.
مادرم در خواب است.
و منوچهر و پروانه، و شايد همه ي مردم شهر. (هشت كتاب، نداي آغاز، ص390)
محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود.
سهراب از محل تولدش چنين ميگويد :
... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن، وسعت خوبي بود. خانه ما همسايه صحرا بود . تمام روياهايم به بيابان راه داشت... (هنوز در سفرم - صفحه 10)
«من درون نور-باران قصر سيم كودكي بودم
جوي روياها گلي مي برد.
همره آب شتابان، مي دويدم مست زيبايي» (هشت كتاب، گل آينه، ص148)
«باغ ما در طرف سايه ي دانايي بود.
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه،
باغ ما شايد قوسي از دايره ي سبز سعادت بود.» (هشت كتاب، صداي پاي آب، ص275)
سال 1312، ورود به دبستان خيام (مدرس) كاشان.
... مدرسه، خوابهاي مرا قيچي كرده بود . نماز مرا شكسته بود . مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود . روز ورود، يادم نخواهد رفت : مرا از ميان بازيهايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند . خودم را تنها ديدم و غريب ... از آن پس و هربار دلهره بود كه به جاي من راهي مدرسه ميشد.... (اتاق آبي - صفحه 33)
... در دبستان، ما را براي نماز به مسجد ميبردند. روزي در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديكتر باشيد.
مذهب شوخي سنگيني بود كه محيط با من كرد و من سالها مذهبي ماندم.
بي آنكه خدايي داشته باشم ... (هنوز در سفرم)
پريدخت سپهري مي نويسد:
«مدير دبستان سهراب شخصي معمم و مهربان بود كه دوست خانوادگي هم به شمار مي رفت. سهراب بهترين شاگردش به شمار مي رفت. چون هميشه نمره هايش بيست و شاگرد اول كلاس بود. ... با اين حال سهراب از مدرسه و به خصوص آقاي مدير خيلي مي ترسيد.
مدير دبستان معمولا از كوچه ي شمالي باغ مي گذشت. سهراب حتي در تعطيلات تابستان و ساعاتي كه احتمال عبور او از كوچه مي رفت، پاي در آن نمي نهاد.» (سهراب، مرغ مهاجر، ص29)
منابع:
سپهري سهراب، هشت كتاب، انتشارات طهوري، چاپ دهم، بهار 1382
سپهري پريدخت، سهراب، مرغ مهاجر، انتشارات طهوري، چاپ هشتم، زمستان 1382
كاشاني صائم، خانه ي دوست كجاست، انتشارات مرسل، چاپ هفتم، 1386
شميسا سيروس، نگاهي به سپهري، انشارات صداي معاصر، چاپ هشتم، 1382
سپهري پريدخت، هنوز در سفرم، انتشارات فرزان، چاپ چهارم، 1386
www.sohrabsepehri.com
-
محتوای فایل دانلودی:
محتوای فایل دانلودی حاوی فایل ورد است.